|
|
|
روزهای مدرسه ... !
بعضی وقتها آدم هر چقدر هم که لجباز باشه بزور مجبور ميشه کاری رو که دوست نداره انجام بده. مثل رفتن به مدرسه...
خوب در همچين مواردی آدم دچار عقده های سر کوفته ميشه و بالاخره اين عقده هايک جايی خودشونو بروز ميدن ديگه...
البته اين اعمال شنيع عواقبی هم در پی دارند...
خوب ادب کردن بچه های بی ادب جزو واجبات است!
از اونجا که ما موجود تاديب پذيری بوديم تا چند سالی ادب شديم که از تمامی دست اندر کاران اين امر خطير کمال تشکر را داريم.
اما با ورود به دبيرستان هر چه اين اساتيد محترم رشته بودند پنبه شد و نامه اعمال ما با يک سری موارد رنگين تر شد...
ـ تفريح سالم در کوچکترين فرصت حاصله
ـ تفريح با ناظمين زحمتکش مدرسه
ـ اظهار محبت و دوستی به بعضی از عابرين محترمی که شانس عبور از زیر پنجرهکلاس ما رو داشتند!
خوب بعد از اينهمه ماجرا آدم بايد يک فکری هم واسه شب امتحانش بکنه ديگه... نه؟
اما بعضی وقتها هر چقدر هم که زرنگ باشی تمهيداتت با شکست روبرو ميشند و بايد به فکر چاره افتاد... ماهی را هر وقت از آب بگيری تازه است...
خلاصه اينکه تاديب و تنبيه و تمهيد روی بعضی از موجودات دو پا اثر نداره. خوب ما هم يکی از اوناييم.
باشد که به راه راست هدايت شويم
|
|
|
|
|
|